موارد زیادی در جهان اتفاق میافتد که ما به آنها واکنش نشان میدهیم. بسیاری از واکنشهای ما لحظهای هستند ولی ممکن است تأثیر آنها سالها بعد در زندگی ما خود را نشان دهد. واکنشهای بد یا خوب ناخودآگاه و گاهی بیمعنی هستند. از لحظهای که از خواب برمیخیزید وارد محیط پویایی میشوید و واکنشهای اغلب تکراری روزانه اتفاق میافتند که در همان زمان ممکن است به تأثیر آنها آگاه نباشید.
بیشتر بخوانید:
بعضی عادت دارند که پیوسته واکنش منفی نشان دهند. در هر رویدادی فقط قسمت بد آن را میبینند به جای آنکه آثار خوب یا مفید آن را درک کنند. بسیاری از آنها به جای آنکه از خود بپرسند «از این ماجرا چه چیزی میتوانم بیاموزم» میپرسند «چرا این بدبختیها همیشه برای من اتفاق میافتد» یا «چرا این مشکلات برای من پیش میآید».
دو نفر در یک رویداد مشابه گرفتار میشوند: یک تصادف کوچک. یکی شروع میکند به پرخاش کردن و تهدید و توهین و دیگری بهآرامی قلم و کاغذ درمیآورد تا جزئیات بیمه خود را بررسی کند. نتیجه این میشود که فرد عصبی دستگیر شده و به زندان میافتد و فرد آرام همراه خانواده به زندگی شاد پیش از آن برمیگردد. فرد عصبی با همان رفتار پرخاشگرانه با پلیس و قاضی برخورد میکند زیرا خود را قربانی میداند.
هرگز متوجه نمیشود که همه اتفاقات بدی که برای او میافتند یک دلیل مشترک دارند و در نتیجه راهحل مشترکی هم خواهند داشت. پس اگر رفتار متفاوتی در پیش بگیرد (واکنش متفاوت) زندگی او نیز تغییر چشمگیری خواهد یافت. اما تا زمانی که او به روش خود در مدیریت زندگیاش ادامه دهد (واکنش ضعیف) همان نتایج منفی و مخرب ادامه خواهند داشت.
در میانه بحران و هرجومرج آرامش خود را حفظ کنید
خیلی زود متوجه میشویم که میتوان یک روز عالی برای خود ساخت. هر چیزی که اتفاق بیفتد میتواند باعث شود که آرامش ما بههمخورده و وارد هرجومرج شویم. ما در یک جهان فیزیکی هستیم اما بیشتر در فکرمان زندگی میکنیم. با تمرین میتوانیم در میانه هرجومرج آرام شویم. اینکه چگونه موقعیتها را تحلیل میکنیم و چه نوع سؤالاتی از خود میپرسیم نقش مهمی در این فرآیند دارد. با اینکه ما توانایی کنترل خود را از لحاظ روانی داریم ولی این توانایی را به دیگران و محیط واگذار میکنیم. تا زمانی که درون ما انعکاسی از محیط بیرونی باشد چیزی خارج از خودمان زندگی ما را کنترل میکند.
هر روز در زندگی با شرایط، حوادث، چالشها و مکالماتی روبهرو میشوید که در قبال آنها واکنش نشان میدهید. بعضی از این واکنشها عاطفی، بیثبات، غیرمنطقی، خودبهخود و حتی فاجعهآمیز هستند، درحالیکه برخی از مردم پاسخهای سنجیده، آرام، راهبردی و مناسب میدهند. احساس ما را به جلو میراند درحالیکه منطق و هوش کنترل ما را به دست دارند.
پس چرا وقتی میدانیم چه واکنشی بهتر است باز هم احمقانه رفتار میکنیم؟
زیرا در آن لحظه ما از درک، منطق و هوش استفاده نمیکنیم و فقط با احساسات رفتار میکنیم. ما در واقع فکر نمیکنیم، دقت و برنامهریزی نمیکنیم و فقط واکنش نشان میدهیم. بهجای مدیریت احساسات، آنها را بهطور ناگهانی بروز میدهیم. حرف زدن از مدیریت واکنشها در شرایط آرام و بدون نیاز به بروز آنها ساده است ولی در عمل به تمرین احتیاج هست.
منبع: Life hack.org